سفرنامه البروس روسیه

سفرنامه البروس روسیه

ساعت دوازده رسیدیم فرودگاه امام و بالاخره ساعت چهارو چهل دقیقه سوار هواپیما به مقصد روسیه شدیم .۱۶ مارس ۲۰۱۲ (26اسفند 1390)بعد از حدود پنج ساعت از پنجره هواپیما زمین روسیه به چشم میخورد شهر مسکو، جی پی اس جدیدی که خریده بودم مسافت حدود سه هزار کیلومتر را ثبت کرده بود

. زمین خیس گواه از بارش نعمت الهی میداد.

 

 

هرچند چون این کشور در عرضهای بالای جغرافیایی قرار دارد اغلب سردسیرو کم بارش است . کم کم بین مسافران چهره های سفید و موهای روشن نشانگر ورود به پهناور ترین کشور دنیا بود.مجدد سوار هواپیمای داخلی شدیم به مقصد مینرال ودی در مسیرطبق عادت قبل از سفر به هر منطقه جدید کتاب کوچک جیبی که اطلاعات مفیدی راجب این کشور داشت را مطالعه می کردم. در فرودگاه خانم لیدر روسی که به زبان روسی و انگلیسی صحبت میکرد به استقبال ما اومد. خانمی که به گفته خودش بیش از دویست بار فاتح البروس بوده و راهنمایی گردشگران برای صعود به این قله را به عنوان شغل برگزیده بود. و دارای قدرت بدنی فوق العاده بالایی بود.

خلاصه با همسفران سوار ون شدیم تا در نزدکترین هتل به کوه اقامت کنیم .بین راه پیاده شدیم خریدی انجام دادیم جایی که کلاه های روسی پشمی در بازار خودنمایی میکرد . حدود ساعت شش غذای بین راهی میل کردیم و نهایتا ساعت هشتو نیم به هتل رسیدیم . صبح روز بعدموقع صرف صبحانه جلسه بریفینگ برگزار شد .ساعت ده برای پیاده روی بیرون رفتیم . هتل در قلب جنگل واقع شده بود . سکوت و ارامش اون منطقه وصف نشدنی بود. پولمون رو به واحد روبل چنج کردیم . کمی خوراکی خریدیم . همینطور که بارون شدیدی میباریدگشتی میان جنگلهای کاج زدیم .. با مغازه دارترکی اشنا شدیم بعد از شنیدن اسم ایران یاداور شد که قبلا این منطقه جزو نقشه ایران بوده .

 

۱۷ مارس

بعد از صرف ناهار ساعت دو جهت هم هوایی گشتی در جنگل زدیم . با افزایش ارتفاع برف شروع به باریدن کرد. وسط اون سوز و سرما به کلبه ای گرم و دنج رسیدیم وبا صرف چایی نفسی تازه کردیم . و ساعت چهار به سمت هتل برگشتیم. همان شب بارو بنه و کوله روشامل دستکش پلاردو پوش ،کفش سه پوش دو بسته گز اصفهان نوشیدنی اب عسل و لیمو وبقیه لباسهای مناسب فصل را برای یه کوهپیمایی دلچسب اماده کردیم . جلسه همانگی موقع صرف شام برگزار شد وشب رو در هتل استراحت کردیم.

 

 ۱۸ مارس

ساعت یازده صبح سوار ماشین شدیم تا ایستگاه تله کابین و بعد ازطی کردن چند ایستگاه در ارتفاع ۳۴۷۰متری ساعت ۱۱:۲۷ پیاده شدیم و سپس تا ارتفاع ۳۷۵۰را با تا ساعت ۱۱:۴۲ با تله سیژ بالا رفتیم. با افزایش ارتفاع قندیل های ناشی از اب شدن برفها خبر از یه صعود چالش برانگیز میداد.منطقه فوق العاده صعب العبوری بود. تک تک سوار صندلی های تک نفره شدیم و کوله ها رو تا هفت دقیقه بعد منتقل کردیم.ساعت ۱۲:۱۵ داخل پناهگاه موجود در ارتفاع ۴۰۵۰رفتیم . شب رو استراحت کردیم .بازگو کردن یه خاطره از اون شب خالی از لطف نیست . پناهگاه تا سرویس بهداشتی حدود پنج دقیقه راه بود . لیدر محترم تاکید کردند که به خاطر خطر حیوانات کسی تنهایی از کمپ خارج نشه. نصفه شب با اخطار کلیه ها از خواب پریدم و موقع باز کردن در خروجی تازه مصیبت شروع شد .

به دلیل گرمای داخل برفهای بیرون موقع اب شدن دچار یخ زدگی شده بودند و این باعث مسدود شدن در شده بود .البته از قبل بیل و کلنگی برای پیش  بینی این وضعیت تعبیه شده بود. بعد از تحمل فشار دو سر سو از جانب کلیه و دری که مسدود شده بود بالاخره موفق به بازگشایی شدیم . صبح روز بعد هم همه با باز کردن در با حجم عظیم برف انباشته شده از شب قبل مواجه میشدند.لباس و تجهیزات رو برداشتیم و برای برنامه( هم هوایی) شروع به حرکت کردیم.در کمپی که اصطلاحا اشپزخانه نامیده میشد و در و دیوارش پر بود هنر سیاه قلم اشپزی که از چهره افراد طراحی کرده بود ناهار رو میل کردیم .و بقیه روز رو بعد از (هم هوایی) استراحت کردیم.

 

۱۹ مارس

امروز هم برای هم هوایی بالا رفتیم . سر شب که هنوز هوا روشن بود شام رو میل کردیم وچند ساعتی خوابیدیم و یازده شب به سمت قله حرکت کردیم چون طبق پیش بینی هواشناسی روز بعد قرار بود هوا نامساعد باشه. و صبح زود در تیغ افتاب به قله رسیدیم .البته این رشته کوه شامل دو قله شرقی به ارتفاع ۵۶۲۱و قله غربی به ارتفاع ۵۶۴۲متر می باشد . ساعت دوازده روز بعد به بیس کمپ برگشتیم.و به دلیل بوران شدید امکان عکاسی نبود. سرعت باد ۶۵تا۸۵کیلومتر بود . برخورد برف باصورت انگار مشتی شن به صورتمان پاشیده میشد . گلوله های سرد که با سرعتی که داشتند باعث ضربه سوزناک به صورتمان میشدند.

روزبعد به خاطر سرمای شدید فقط من و یکی دو نفر حاضر شدیم.

سواری اسنوموبیل (ماشینی بنزینی که با سرعت بالاروی برف حرکت میکنه)پوشیده شده را تجربه کنیم . البته ما به خاطر سرعت زیاد اخطار هم دریافت کردیم .ساعت ۱:۴۵ ناهار خوشمزه ای میل کردیم. سوپ و لیمو سالاد و سوسیس .خلاصه همان مسیر رفت را باتله سیژ و تله کابین به سمت پایین کوه جایی که گردشگران عادی حضور داشتند حرکت کردیم و هوا ی بهاری از لباسهای افراد مشخص شد . در حالی که چند هزار متر بالاتر هوا ی سردو برف و بوران بود. درختان شکسته و کج شده دردامنه برام سوال برانگیز بود که متوجه شدم در اثر سرمای زمستان و ریزش بهمن شکسته و و نابود شده اند. شب رو در هتل استراحت کردیم .

روز بعد به رستورانی رفتیم که ایده جالی برای جذب مشتری داشتند . هرمشتری با چوب ماهی گیری میتونست از حوضچه پرورشی پر از ماهی غذای مورد نظر خودش را صید کنه وتازه تازه به صورت کبابی یاسرخ کرده میل کنه. رستوران مشابه این رو در گردنه رخ قبلا دیده بودم. البته صید توسط مشتری انجام نمیشد .شام رو هم در رستورانی میل کردیم که یه کارمند خانم مسلمان داشت. گوشت حلال و سپس هندوانه.

۲۰ مارس

ساعت ۱۰:۲۰در ایستگاه تله کابین در دل جنگل به سمت یک تپه تفریحی رفتیم. زمین اسکی و مسیر دوچرخه سواری در نوک کوه هم موجود بود. گل های که زیبا از دل سنگ رشد کرده بود مهمترین سوژه عکاسی بنده بود. موقع برگشت با دست و سوت موجبات شادی بقیه مسافران تله کابین رو فراهم میکردم.دوستان تماس گرفتند و تقاضای خرید بساط جشن صعود را داشتند. با قیافه های سوخته در اثر برف  با شادی و جشن خستگی صعود از تنمان در کردیم .و حکم های صعود را دریافت کردیم .

۲۲ مارس

سوار هواپیما به مقصد سنت پترزبورگ شدیم . البته به دلیل محدودیت حمل بار کفش های سه کیلوو نیمی سه پوش را به پا کردیم . تا برای اضافه بار مجبور به پرداخت هزینه اضافی نباشیم. بعد که چشمی به اطراف چرخاندم دیدم تمام کوهنوردان خارجی هم از همین ترفند استفاده کرده بودند. این شهر به نوعی نماد مقاومت و سرسختی میان مردم روسیه شناخته شده است . سوار ماشین شدیم و در هتل مستقر شدیم .شهری که شبیه ونیز ایتالیا اطراف اب بنا شده ‌و به رودخانه ها و کانالهای زیاد معروف هست.

شهر پل ها که بیش از ۳۰۰پل روی ابهای این کشور بنا شده و هر پل نام مخصوص یه خود را دارد. شهر شب های سفید که به دلیل موقعیت جغرافیایی طولانی تر شدن تابش افتاب در تابستان مانع از تاریکی هوا شده و اغلب اوقات هو روشن یا گرگ و میش است و باعث شده بیشتر مردم به تفریح و شب نشینی بپردازند. شهری که به دلیل جشنواره ها و کنسرت های فراوانی که برگزار میشه به نام شهر موسیقی شناخته شده است .

۲۳ مارس

اولین مکان گردشی که در شهر رفتیم کلیسا یی بود.در میدان افرادی با لباس پادشاهان لنین با عکس یادگاری با گردشگران کسب درامد میکردند. داخل کلیسا خانم ها برای احترام به این مکان مقدس مجبور به پوشیدن شنلی بودند. بنده تمام اعمال پیروان مسیح رو خیلی مقید تر از خودشان تقلید میکردم .شامل بوسیدن زمین تا رسیدن به صفی که برای ملاقات عکس خدا بود. و بعد از تبرک جالبه براتون بگم که تمثال خدا همون عکس بابانویل بود. (سواراتوبوس شدیم به موزه ای رفتیم که بیرونش کشتی های جنگی رو برای تماشا قرار داده بودند. ) پو شش گرم مردم در فصل تابستان جالب بود. پس سرمای زمستان این کشور را خودتون تصور کنید.

به دلیل بارش و شدت سرما در زمستان باید مواظب باشید از زیر ساختمان ها عبور نکنید که به علت سقوط قندیل های برنده کشته های زیادی داشته و تیمی از شهر داری روزانه این قندیل ها رو برای پیشگیری از اسیب دیدن مردم میشکنند . سپس به رستوران vip در سطح شهر رفتیم .که ارم لباسهایشان تصویر بادمجان بود. کالسکه های زیبایی برای گشت و گذار در شهر دیده میشد . 

ادامه دارد